چرا چین به رشد خود ادامه می دهد؟
ژیانگ جون
امروزه پرجمعیت ترین کشورها لزوماً ثروتمندترین آن ها نیستند و دلیل عمدۀ آن هم مهاجرت است. اما اگر موانع مهاجرت به اندازه کافی افزایش یابد، کشورهای پرجمعیت از نظر نوآوری از کشورهای کوچک تر پیشی خواهند گرفت، حتی اگر کشورهای اخیر ثروتمندتر باشند.
شانگهای – تنها در عرض چهار دهه، اقتصاد چین به سطح بی سابقه ای از ثروت و توسعه دست یافته و به نظر می رسید قرار است مسیر صعودی این رشد اقتصادی و شکوفایی تا همین اواخر همچنان ادامه داشته باشد. اما از آنجایی که فشارهای سیاسی و ویروس کرونا بسیاری از کشورها – به ویژه ایالات متحده – را به پذیرش سیاست های ملی گرایانه تر سوق می دهد، به زودی دوران طلائی جهانی شدن می تواند جای خود را به دوران پس از همه گیری کرونا، متأثر از نگرانی های امنیت ملی و کنترل مرزها، بدهد.
این خبر خوبی برای چین است که ترجیح می داد جهان، باز بودن اقتصادی[1] را که در دهه های اخیر به دست آورده حفظ کند. به همین دلیل، چین سخت کار می کرد تا فعالیت های اقتصادی و تجاری خود را با قوانین و هنجارهای بین المللی هماهنگ کند. اما اکنون به نظر می رسد که این کشور باید برای آینده ای آماده شود که مشخصۀ آن موانع و محدودیت های تجاری شدیدتر است.
در راستای این هدف چهاردهمین برنامه پنج ساله چین به وضوح نشان می دهد که این کشور به دنبال کاهش وابستگی خود به تقاضای خارجی خواهد بود. در عوض “استراتژی گردش دوگانۀ ” اعلام شده در این طرح، تکیه بر جمعیت عظیم کشور را مورد تأکید قرار می دهد. چین همچنین قصد دارد پول زیادی را در بخش های پیشرفته ای مانند هوش مصنوعی و نیمه هادی ها سرمایه گذاری کرده و برای نیل به خودکفایی در فناوری های اصلی تلاش کند.
خارجی ها عمیقاً به اقدامات چین برای افزایش کنترل دولت بر توسعه اقتصادی کشور، از قبیل اعمال مقررات جدید بر شرکت های فناوری و بازارهای سرمایه مشکوکند. آن ها می ترسند چین اهداف ژئوپلیتیک خود را بر تلاش برای ایجاد اقتصاد بازار اولویت دهد. برخی حتی نگران این هستند که چین به مدل توسعه مسلط قبل از آغاز “اصلاحات و گشایش اقتصادی” دنگ شیائوپینگ، باز گردد.
این ترس ها بیش از حد برجسته شده است. بعید است چین به اقتصاد تحت کنترل دولت بازگشته یا سیاست های انزواطلبانه را اعمال کند. در عوض باید نقش فزاینده دولت در اقتصاد، و تغییر جهت به سمت خوداتکایی را به عنوان پاسخی به فضای در حال تغییر و عجالتا خصمانه این روزها تعبیر کرد.
این تغییر جهت حتی اگر روابط چین و آمریکا به دلیل جمعیت عظیم چین بدتر هم نمیشد احتمالاً اتفاق می افتاد. رهبران چین با درک پتانسیل بازار داخلی عظیم خود مدت ها است به دنبال افزایش تقاضای داخلی به عنوان پوششی در برابر تغییرات خارجی بوده اند. در مورد پیشرفت فناوری[باید گفت] جمعیت بیشتر مستلزم استعداد بیشتر و بازده بیشتر برای نوآوری است.
اما مزیت چینی ها در کشاکش عقب نشینی از پروسۀ جهانی شدن، ممکن است حتی بیشتر هم باشد. در سال 2018 کلاوس دزمت[2]، دیوید کریستیان ناگی[3] و استبان روسیهانسبرگ[4] در مقاله ای نشان دادند که در دنیای تجارت داخل کشوری و مهاجرت محدود، کشورهای پر جمعیت می توانند فرصت های بیشتری را برای افزایش تولید اقتصادی از طریق تجارت داخلی و تخصص فراهم کنند.
این نویسندگان خاطرنشان می کنند که امروزه پرجمعیت ترین کشورها لزوماً ثروتمندترین کشورها نیستند و دلیل عمدۀ آن هم مهاجرت است. اما اگر موانع مهاجرت به اندازه کافی افزایش یابد، کشورهای پرجمعیت در نوآوری از کشورهای کوچکتر پیشی خواهند گرفت، حتی اگر کشورهای اخیر ثروتمندتر باشند. از آنجا که رشد بلند مدت به واسطه پیشرفت در فناوری انجام می شود، این برای کشورهای پرجمعیت بیشتر به یک مزیت اقتصادی بزرگ تعبیر می شود. این نتیجه دقیقا نشان می دهد که تا چه حد نقش آمریکا در داخل شکننده است: [بنابراین] روشن است که موفقیت آمریکا مرهون مهاجرت و جهانی سازی است.
مطمئناً چین با امواج مخالف شدید جمعیتی مواجه است: نرخ زاد و ولد این کشور در سال 2020 پایین ترین رکورد خود را ثبت کرد. اما تأثیرات این کاهش چندین دهه زمان می برد تا آشکار شود. وضعیت جمعیتی چین امروز از نظر سرمایه انسانی به این کشور برتری قابل توجهی را نسبت به ایالات متحده برای حداقل 20 سال آینده اعطا می کند. پیش بینی ها از رشد آینده چین نشان می دهد که اگر این کشور از این مزیت حداکثر استفاده را ببرد، که ظاهرا به نظر می رسد آمادگی این کار را دارد، آمریکا در خواهد یافت که نمی تواند مانع پیشرفت اقتصادی چین شود. سیاست های آمریکا به جای خنثی کردن جاه طلبی های چین، این کشور را تشویق می کند تا با ادامه اقدامات پنهانی از ضررها و شکست های بزرگ خود از جمله بازنگری در استراتژی امنیت ملی و انتقال منابع بیشتر به بخشهای علم و فناوری، جلوگیری کند. در بدترین سناریوی جداسازی، دو اقتصاد بزرگ جهان در نهایت بر سیستم های تامین فناوری خود تسلط خواهند یافت، سیستم هایی که هر کدام قوانین و استانداردهای خاص خود را دارند.
این یک امکان تمایز است. اما سیاستمداران بصیر و آینده نگر باید قدردانی کنند که اگر کشورها به جای رقابت، با یکدیگر کار کنند، چقدر بیشتر از هر دو طرف میتوان به دست آورد. با استفاده از فرصت هایی که ارتقاء [اقتصادی] چین ایجاد میکند، وضع ایالات متحده به مراتب بهتر خواهد شد. در حالی که در دنیای جهانیسازی نشده، جمعیت زیاد چین مزیت بزرگی را برای این کشور به ارمغان میآورد، اما هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری از اقتصادهای پیشرفتهتر و اول از همه از ایالات متحده امریکا دارد. به هر حال، چین یک اقتصاد در حال توسعه باقی می ماند، با تولید ناخالص ملی سرانه ای که فقط یک چهارم میانگین سازمان توسعه و همکاری های اقتصادی است.
به عبارت جامع تر، در عین حال که یک کشور پرجمعیت تر، بازار داخلی بزرگتری برای بهره بردن دارد، اما این مزیت نمی تواند جایگزین دسترسی به بازار جهانی شود. به علاوه، ارتباط با دنیای خارج، از جمله اشتراک در دانش و ایده ها، دائما پیشرفت فناوری را تسریع میکند. یک سیستم اقتصادی باز و غیرمتمرکز که فعالیت بازار محور را تشویق میکند، در فرآیند کسل کننده ای که برای تجاری سازی نوآوری حیاتی است، نقش بسیار مفیدتر و هدایت کننده تری خواهد داشت.
واضح است که چین سود زیادی از یک سیستم بازتر اقتصاد جهانی می برد. رهبران چین تاکید کرده اند که مسیر توسعۀ بازار محور را رها نکرده و به یک مدل اقتصادی بسته باز نخواهند گشت. هیچ قرینه و دلیلی برای باوری غیر از این وجود ندارد.
[1] Economic Openness
باز بودن اقتصادی، در اقتصاد سیاسی به میزانی از باز بودن اقتصاد اطلاق می شود که در آن مبادلات خارجی (واردات و صادرات) صورت گرفته و مآلاً بر اندازه و رشد اقتصاد ملی تأثیر میگذارد. به این معیار اصطلاحا نرخ ایمپکس، یا درجه آزادی واردات و صادرات می گویند. این معیار در حال حاضر توسط اکثر اقتصاددانان سیاسی در تحلیل تجربی تأثیر و پیامدهای تجارت بر وضعیت اجتماعی و اقتصادی یک کشور مورد استفاده قرار می گیرد.
[2] Klaus Desmet
[3] Dávid Krisztián Nagy
[4] Esteban Rossi-Hansberg
مأخذ: سایت Project Syndicate